زندگی و شخصیت حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام در یک نگاه - علی اكبر مهدی پور

نام نامی : نرجس

القاب گرامی : سیّدة الإما، و خیرة الإماء .

کنیه : ام محمد

نام پدر : یَشوعا

نسبت والا : از دودمان شمعون صفا

همسر : امام حسن عسکری علیه السلام

فرزند : حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف

مدفن : سامرا

نام نامی

محدثان ، مورخان ، سیره نویسان و تراجم نگاران برای آن مخدره نُه اسم نقل کرده اند که عبارت اند از :ملیکه ، حکیمه ، سبیکه ، نرجس ، سوسن ، مریم ، خمط ، ریحانه و صیقل .

 

صفحه ۸

نگارنده معنی و شرح هر یک از این اسامی را در کتاب : « گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور » بیان کرده است .(1)

جالب توجه است که برای حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز نُه اسم آسمانی روایت شده است و آن ها عبارت اند از : صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، زکیّه ، رضیّه ، مرضیه ، محدّثه ، زهرا و فاطمه .(2)

به هنگام ولادت نرجس خاتون علیهاالسلام ، پدر و مادرش او را « ملیکه » نام نهادند .(3) ولی آن ها نمی دانستند که این نوزاد روزی ملکۀ جهان خلقت خواهد شد .

هنگامی که او را اسیر گرفتند ، خود را نرجس معرفی کرد(4) تا به اسرار او پی نبرند و شاهزاده بودنش آفتابی نشود .

نسبت گرامی

فضل بن شاذان از محمد بن عبدالجبار روایت کرده ، هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام وصی و جانشین خودش را معرفی نمود ، پرسیدم مادرش کیست ؟ فرمود :

من ابنة ابنِ قَيْصَرَ مَلَكِ الرُّوم ِ، ألا إنه سَيُولَدُ وَ يَغيبُ عَنِ النّاسِ غَيبةً طَويلَةً ثمَّ يَظهَرُ ؛ از دختر پسر قیصر ، پادشاه روم ، آگاه باش

 


1- . گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور، ص 16-12.
2- . امالی شیخ صدوق ، ص 474 .
3- . غیبت شیخ طوسی ، ص 210 .
4- . کمال الدّین ، ج 2 ، ص 423 .
صفحه ۹

که در آینده ای نزدیک متولد می شود ، مدتی بس طولانی غائب می شود ، سپس ظاهر می شود .(1)

نام پدر

نام پدر بزرگوارش را « یَشوعا » ذکر کرده اند . (2)

درمورد پدرِ یشوعا به این نتیجه رسیدیم که او فرزند «تئوفیل » پسر میخائیل دوم بود ، که در سال 829 میلادی بر تخت نشست و در سال 842 میلادی درگذشت و تخت و تاج سلطنت را به پسرش میخائیل سوم به ارث گذاشت .(3)

نگارنده در کتاب « مدفونین سامرا » جنگ هایی که در عهد میخائیل سوم در میان مسلمانان و رومیان اتفاق افتاده و حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام در آن جنگ ها به اسارت رفته ، با تاریخ دقیق و تعداد اسیرانی که مبادله شده اند به تفصیل آورده است .(4)

نام پدربزرگ

شیخ صدوق با سلسله اسنادش از بِشر نخّاس نقل کرده که حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام نسب خودش را این گونه بیان کرد :

 


1- . کفایة المهتدی ، ص 535.
2- . غیبت شیخ طوسی ، ص 210 .
3- . المختصر فی تاریخ البشر ، ج2 ، ص 35 .
4- . مدفونین سامرا ، ص 122-115.
صفحه ۱۰

من ملکه دختر یشوعا ، فرزند قیصر پادشاه روم هستم ، مادرم نیز از تبار « شمعون » وصی حضرت عیسی علیه السلام می باشد .(1)

هنگامی که خدا خواست حضرت عیسی علیه السلام را به آسمان ببرد ، به او فرمان داد که نور ، حکمت و علم کتاب را به « شمعون بن حَمّون صفا » تعلیم کند و او را جانشین خود در میان اهل ایمان قرار دهد .(2)

شمعون پسر عمۀ حضرت مریم علیهاالسلام بود .(3)

در انجیل به هنگام شمارش رسولان دوازده گانه آمده است :

اول «شمعون » معروف به «پطرس » .(4)

مفسّران انجیل اتّفاق نظر دارند که نام پطرس ، « شمعون » می باشد .(5)

نام حضرت نرجس علیهاالسلام در انجیل

در نسخۀ خطی انجیل که به زبان یونانی و مربوط به قرن پنجم میلادی است و نسخۀ آن در یکی از موزه های واشنگتن نگه داری می شود و تصویر آن در تهران در مؤسسۀ بشارت قابل دسترسی است ، نام حضرت نرجس علیهاالسلام در انجیل مرقس ، فصل سوم ، فراز

 


1- . کمال الدین ، ج2 ، ص 420.
2- . همان ، ج1 ، ص 225.
3- . بحارالانوار ، ج 25 ، ص 186 .
4- . عهد جدید ، انجیل متّی ، فصل دهم ، فرازهای 8-2.
5- . قاموس کتاب مقدّس ، ص 220.
صفحه ۱۱

هفدهم قرار دارد و در یک فراز پیش از آن ( فراز شانزدهم ) نام

حضرت شمعون وصی حضرت عیسی علیه السلام و جد مادری نرجس خاتون علیهاالسلام به چشم می خورد . در ترجمه های مختلف عهد جدید ، گلواژۀ « نرجس » در همان فراز از انجیل مرقس موجود است ، جز این که در مقام ترجمه طوری تعبیر شده که ارتباط آن با حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام کم رنگ شده است .

القاب گرامی

برای حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام ، دو لقب از پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده است :

1) سیّدة الإماء ، یعنی : سرور کنیزان

1 :امام مجتبی علیه السلام در وصف حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می فرماید :

ذَاكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ ؛ او نهمین فرزند برادرم حسین علیه السلام ، پسر سرور کنیزان است .(1)

2 :امام صادق علیه السلام در مقام معرفی آن حضرت فرمود :

يَا أَبَا بَصِيرٍ ! هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ، ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ ؛ ای ابوبصیر ! او پنجمین فرزند پسرم موسی می باشد ،او فرزند سرور کنیزان است .(2)

 


1- . احتجاج طبرسی ، ج2 ، ص 290 .
2- . اعلام الوری ، ج2 ، ص 241 .
صفحه ۱۲

3 :امام کاظم علیه السلام نیز در مقام معرفی آن حضرت فرمود :

ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ ؛ او فرزند سرور کنیزان است .(1)

4 : امام رضا علیه السلام نیز در همین رابطه فرمود :

الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ ؛او چهارمین فرزند من ، فرزند سرور کنیزان است .(2)

در این چهار حدیث ، از چهار معصوم ، از آن حضرت « سیدة الإماء » تعبیر شده است .

2 ) خیرة الإماء ؛ بهترین کنیزان

در احادیث فراوان در مقام معرّفی حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از آن حضرت به عنوان فرزند بهترین کنیزان تعبیر شده است ، از جمله :

1 : مولای متقیان پس از تشریح حوادث آخرالزّمان و بیان این که این فتنه ها توسط مردی از اهل بیت من برطرف می شود فرمود :

بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ؛ پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان .(3)

2: امیرمؤمنان علیه السلام در مقام شمارش اوصاف حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف فرمودند :

 


1- . کمال الدین ، ج2 ، ص 369 .
2- . همان ، ص 372 .
3- . بحارالانوار ، ج 33 ، ص 368 .
صفحه ۱۳

بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ؛ پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان .(1)

3 :هر وقت امام حسین علیه السلام به محضر پدر بزرگوارش مشرف می شد مولای متقیان علیه السلام می فرمود :

بِأَبِي أَنْتَ يَا أَبَا ابْنِ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ؛ پدرم به فدای تو ، ای پدر فرزند بهترین کنیزان .

می پرسیدند : منظور کیست ؟

می فرمود : آن غایب دورافتاده : محمد بن حسن ...

پس نسب آن حضرت را تا امام حسین علیه السلام برمی شمرد .(2)

4: ابوبصیر از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام روایت کرده که در مقام معرفی حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف فرمود :

اِبْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ ؛ فرزند بهترین کنیزان .(3)

برای حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام چه مدال افتخاری بالاتر از این پیدا می شود که سه تن از پیشوایان معصوم علیهم السلام از ایشان « بهترین کنیزان » تعبیر فرموده اند و چهار معصوم علیهم السلام از وی « سرور کنیزان » یاد کرده اند .

 


1- . غیبت شیخ طوسی ، ص 470 .
2- . مقتضب الاثر ، ص 31 .
3- . بحارالانوار ، ج 51 ، ص 41 .
صفحه ۱۴

کنیه

حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام به مناسبت حضرت بقیةالله ارواحنا فدا « ام محمد » کنیه گرفته است .(1)

میلکه در مکتب حکیمه

خداوند اراده فرمود که مادر فرمانروای جهان هستی حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف را از خاندان قیصر روم و پایتخت بیزانس بر گزیند .

پس از وقوع یک سلسله حوادث تلخ و شیرین در کاخ امپراطوری بیزانس ، حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام به دنبال خواب های سرنوشت ساز ، در جنگی که پدربزرگش علیه سپاهیان اسلام اعلام کرده بود ، خود را در لباس اسارت در میان اسیران جنگی قرار داد و در بغداد توسط بِشر نخّاس ازسوی امام هادی علیه السلام خریداری شده به سامرا انتقال یافت .(2)

امام هادی علیه السلام به وی فرمود :

می خواهم به تو پاداشی بدهم ، آیا ده هزار دینار طلا برای تو خوش تر است ، یا مژده ای که در آن شرف جاودانه است ؟

عرضه داشت : مژدۀ فرزند برای من .

 


1- . کمال الدین ، ج 2 ، ص 431 .
2- . داستان شگفت انگیز حضرت نرجس علیهاالسلام را به تفصیل در کتاب « گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور » ، ص 43-12 آوردیم .
صفحه ۱۵

فرمود : مژده باد تو را به فرزندی که شرق و غرب جهان را به سیطرۀ خود درآورد و جهان را از عدل وداد آکنده سازد ، همان گونه که از ظلم و ستم آکنده شده باشد .(1)

در آن هنگام خواهرش حکیمه علیهاالسلام را فراخواند و به او فرمود :

ای دختر رسول خدا ! او را به خانه ات ببر و فرایض دینی و سنن اسلام را به او بیاموز ، که او همسر ابومحمد و مادر حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف می باشد .(2)

پس از آن که ملیکه ( حضرت نرجس علیهاالسلام ) آموزش کمالات دینی و فرائض اسلامی را در مکتب حکیمه فرا گرفت امام هادی علیه السلام امر فرمود که نرجس خاتون علیهاالسلام را به خانۀ امام حسن عسکری علیه السلام بفرستد . پس مراسم زفاف وی از سوی حکیمه خاتون فراهم شد .(3)

چیزی نگذشت جز این که میلاد مسعود موعود کعبه حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در شب جمعه پانزده شعبان 255 قمری اتفاق افتاد .(4)

مدفن

حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام در سامرا ، در خانۀ امام هادی علیه السلام در کنار مضجع منوّر و قبر مطهّر امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام به خاک سپرده شد .

 


1- . غیبت شیخ طوسی ، ص 214 .
2- . کمال الدین ، ج 2 ، ص 417 .
3- . نوادر فیض کاشانی ، ص 215 .
4- . او خواهد آمد ، ص 92-61 به نقل از 50 منبع از بزرگان تشیّع و تسنّن .
صفحه ۱۶

در داخل ضریح مقدس عسکریین علیهماالسلام قبر مطهر حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام و قبر مطهر مادر امام عسکری علیه السلام نیز قرار دارد .

در طول قرن ها روی قبر مطهّر حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام لوحی بود که در آن نوشته شده بود :

هذا قبر امّ محمّد ؛ این قبر جناب « ام محمّد » یعنی حضرت نرجس خاتون علیهاالسلام می باشد .(1)

زیارت نامه

تا جایی که ما اطلاع داریم ، در میان مخدّرات اهل بیت علیهم السلام فقط برای حضرت معصومه علیهاالسلام زیارت مأثور داریم ، ولی شیخ مفید بعد از شرح اعمال سرداب مقدّس می نویسد :

آنگاه به حرم عسکریین علیهماالسلام برگرد ، در بالین قبر مادر حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف بایست بایست و بگو :

السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ .... السَّلَامُ عَلَى وَالِدَةِ الْإِمَامِ وَ الْمُودَعَةِ أَسْرَارَ الْمَلِكِ الْعَلَّام ...

پس زیارت نامۀ مفصلی نقل فرموده است . (2)

ابن مشهدی(3) و شهید اول(4) و سید ابن طاووس(5) نیز عین همان زیارت نامه را نقل فرمود ه اند .

 


1- . همان .
2- . المزار الکبیر شیخ مفید ، ص 323 .
3- . المزار الکبیر ابن مشهدی ، ص 66 .
4- . مزار شهید اول ، ص 233.
5- مصباح الزائر ، ص 413 .
صفحه ۱۷

سرگذشت حضرت نرجس علیهاالسلام

از کاخ قیصر تا محضر امام معصوم علیه السلام

اشاره

گزارش دقیق و مستند از حوادث شگفت در امپراطوری روم ، و مسافرت پر ماجرای ملکۀ دو سرا ، از کرانه های دریای مرمره تا ساحل سامرا را در ضمن حدیثی مورد اعتماد و استناد ، از زبان آن خاتون دو جهان می شنویم : شیخ صدوق در « کمال الدین » ، شیخ طوسی در « غیبت » ، طبری در « دلائل الامامه » ، ابن شهر آشوب در « مناقب » ، نیلی در « منتخب » ، ابن فتال نیشابوری در « روضه » ، شیخ حر عاملی در « اثبات الهُداة » ، سید هاشم بحرانی در « حلیة الابرار » و علامه مجلسی در « بحارالانوار » مشروح این گزارش را از « بِشر بن سلیمان » ، از اصحاب امام هادی علیه السلام روایت کرده اند ، که ما متن کامل گزارش را از دو سند نخستین « کمال الدین » و « غیبت » ، ترجمه و نقل می کنیم :

بِشر بن سلیمان نخّاس ، از نسل « ابوایوب انصاری » که از اصحاب و ارادتمندان امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام بود و به خرید و فروش غلام و کنیز اشتغال داشت ، می گوید :

سرور من ابوالحسن ، حضرت هادی علیه السلام ، احکام مربوط به خرید و فروش بردگان را به من آموخته بود ، من نیز معمولاً بدون اجازۀ ایشان خرید و فروش نمی کردم ، و از موارد شبهه اجتناب

 

صفحه ۱۸

می کردم . کم کم در این زمینه شناخت من کامل شد و موارد حلال را از موارد شبهه ناک شناختم . شبی در سامرا در خانه ام ، که در نزدیکی منزل امام هادی علیه السلام قرار داشت ، نشسته بودم ، پاسی از شب گذشته بود که درِ خانه ام کوبیده شد . شتابان به سوی درِ خانه رفتم و در را گشودم ، « کافور » خادم و فرستادۀ امام هادی علیه السلام بود که مرا به حضور ایشان فراخواند .

لباس پوشیده به خدمت آن حضرت شتافتم ، چون وارد خانه شدم دیدم که با فرزند بزرگوارش ، امام حسن عسکری علیه السلام مشغول گفت وگو است ، و خواهرش « حکیمه » پشت پرده قرار داشت .

همین که نشستم فرمود : « ای بشر! تو از اعقاب انصار هستی ، محبت و دوستی ما همواره در دل های شما پایدار بود ، و هر نسلی از شما محبت و مودّت ما را از نسل پیشین به ارث برده است . و اینک من می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم و تو را دنبال کاری بفرستم ، و از این طریق با فضیلت ویژه ای تو را گرامی بدارم ، که در این فضیلت ، گوی سبقت را از همۀ شیعیان ببری » .

آنگاه نامۀ ظریفی را به زبان رومی و به خط رومی نوشت و مهر خویش را بر آن زد . سپس چنتۀ زردی را بیرون آورد که در آن دویست و بیست دینار بود . نامه و چنته را به من داد و فرمود :

این ها را بگیر و به سوی بغداد عزیمت کن و پیش از ظهرِ فلان روز در گذرگاه « فرات » حضور پیدا کن .

 

صفحه ۱۹

هنگامی که قایق های حامل بردگان رسید و کنیزان پیاده شدند ، گروه بسیاری از خریداران را مشاهده می کنی که از طرف فرماندهان عباسی دور آن ها را گرفته اند ، در آن میان ، تعداد اندکی نیز از جوانان عرب را می بینی که به قصد خرید ، حضور یافته اند .

تو در آن روز از دور مواظب برده فروشی به نام « عَمرو بن یزید » باش ، تا هنگامی که کنیزی را با این خصوصیات ، در حالی که دو جامۀ حریر تازه ، خوش رنگ و درشت بافت بر تن دارد ، برای فروش عرضه کند . خواهی دید آن کنیز اجازه نمی دهد که هیچ خریداری نقاب از چهره اش باز گیرد ، یا جامه از تنش کنار زند ، و یا اندامش را لمس کند .

در آن هنگام برده فروش در صدد آزار او برمی آید و او سخنی به زبان رومی می گوید و فریاد برمی آورد . معنای سخنان او این است که از حال خود شِکوه می کند و از کشف حجابش برحذر می دارد .

در این هنگام یکی از خریداران خواهد گفت : « من این کنیز را به سیصد دینار می خرم ؛ زیرا عفت و پاک دامنی او موجب رغبت شدید من شده است » .

و آن کنیز به زبان عربی به او خواهد گفت : « اگر در جامۀ حضرت سلیمان علیه السلام و بر فراز تخت شاهی ظاهر شوی ، من رغبتی به تو نخواهم داشت ، و لذا مالت را بیهوده خرج نکن » .

 

صفحه ۲۰

برده فروش به آن کنیز خواهد گفت : « چاره چیست ؟ ناگزیر تو را باید فروخت کنیز » . کنیز در پاسخ می گوید : « این همه شتاب برای چیست ؟ باید خریداری باشد که دل من به سوی او کشش پیدا کند و به صداقت و امانت او اعتماد کنم ».

در این هنگام تو برخیز و پیش عَمرو بن یزید برده فروش برو ، و به او بگو :

« من نامۀ دلگرم کننده ای را از یکی از اشراف به همراه دارم ، که آن را به زبان رومی و به خط رومی نوشته ، و در آن کرم و وفا و خرد و سخای خود را منعکس نموده است ، این نامه را به او بده تا آن را مطالعه کند و اخلاق و رفتار نویسنده اش را در لابه لای سطورِ آن جستجو نماید ، اگر به نویسندۀ آن تمایل پیدا کرد و تو نیز مایل بودی ، من از طرف نویسندۀ نامه وکالت دارم که او را از تو خریداری کنم » .

بشر بن سلیمان می گوید : من همۀ دستورات سرور خودم امام هادی علیه السلام را به طور کامل انجام دادم ، همین که آن کنیز در نامه نگریست به شدت گریست و به « عَمرو بن یزید » گفت :

« باید مرا به نویسندۀ این نامه بفروشی » و سوگند یاد کرد که اگر از فروختن او به صاحب نامه خودداری کنی در معرض تلف قرار خواهد گرفت .

 

صفحه ۲۱

آنگاه من در مورد قیمت کنیز با برده فروش وارد مذاکره شدم و سرانجام به همان مبلغی که مولایم در چنته همراه من فرستاده بود به توافق رسیدیم .

آنگاه آن بانو را درحالی که شاداب و خندان بود از او تحویل گرفتم و به خانه ای که در بغداد آمد و شُد داشتم بردم .

آن بانو از شدت خوشحالی آرام نداشت ، نامه امام هادی علیه السلام را بیرون می آورد ، آن را می بوسید و بر صورت خود می نهاد و دست بر آن می کشید .

با شگفتی به او گفتم : « نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی ؟!!» .

آن بانو پاسخ داد : ای عاجز و ناتوان از شناخت مقامِ اولاد پیامبران ، خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار تا به حقیقت راه یابی .

سرگذشت حیرت انگیز نرجس خاتون علیهاالسلام

من « ملیکه » دختر « یشوعا » پسر قیصر رومم ، مادرم از تبار حواریون است و نسب من از طرف مادرم به « شمعون » وصی حضرت مسیح علیه السلام می رسد من اکنون تو را از یک حادثه وحشت انگیز و شگفت آور آگاه می سازم : هنگامی که سیزده بهار از عمر من گذشت ، پدر بزرگم قیصر تصمیم گرفت مرا به عقد برادرزادۀ خود در آورد .

 

صفحه ۲۲

سیصد تن از اعقاب حواریون که همگی کشیش و راهب بودند را گرد آورد ، و هفت صد تن از دیگر کشیشان که از موقعیت ویژه ای برخوردار بودند فراخواند ، آنگاه چهار هزار نفر از فرماندهان سپاه و امیران لشکرها و سرپرستان عشایر دعوت کرد و از مال ویژه خود تختی مُرصع و مزیّن به انواع جواهرات بیاراست و آن را در حیاط کاخ و برفراز چهل پایه قرار داد .

اجتماعی نافرجام

چون برادرزاده اش بر فراز آن تخت قرار گرفت و صلیب ها را در گرداگرد او بگردانیدند ، و اُسقف ها به حال تعظیم برخاستند و اوراق اناجیل را بگشودند ، و مهیّا شدند که مراسم ازدواج را به جای آورند ، ناگهان همۀ صلیب ها سرنگون شدند ، پایه های تخت به لرزه درآمد و فرو ریخت ، آن جوان که بر فراز تخت قرار داشت مدهوش بر زمین افتاد .

رنگ کشیشان پرید و لرزه بر اندامشان افتاد ، و اُسقف اعظمشان به پدربزرگم گفت :

« پادشاها! ما را در مورد این حوادث نافرجام و نحوست بار که پیش درآمدِ نابودی آیین مسیحیت و شیوۀ امپراطوری است معذور بدار » .

پدربزرگم که شدیداً از این پیشامد ناگوار افسرده بود و آن را به فال بد زده بود ، به کشیشان گفت :

 

صفحه ۲۳

« این پایه را استوار سازید و این صلیب ها را یک بار دیگر بر پا دارید ، آنگاه دیگر برادر این داماد نگون بخت را فراخوانید ، تا این دختر را به ازدواج او درآورم ، تا این نحوست با فرخندگی او برطرف شود » .

بار دیگر که مجلس بیاراستند و فرمان او را به کار بستند نظیر همان حوادث وحشتناک به وقوع پیوست ، همه وحشت زده پراکنده شدند ، و پدربزرگم افسرده و دل مرده برخاست و به حرم سرا رفت و پرده ها را بیاویخت .

رؤیایی سرنوشت ساز

در آن شب خوابی شگفت دیدم که سرنوشت مرا تغییر داد :

در خواب دیدم که حضرت مسیح علیه السلام و شمعون و گروهی از حواریون در کاخ پدربزرگم گرد آمده اند و منبری از نور در آن نصب شده است که در شکوه و عظمت سر بر آسمان می ساید .

این منبر را درست در نقطه ای گذاشته بودند که پدربزرگم تختش را در آن جا قرار داده بود .

در آن هنگام حضرت محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ با وصی و داماد خود حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و گروهی از فرزندانش وارد شدند .

حضرت مسیح علیه السلام پیش رفت و حضرت محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ را در آغوش کشید .

آنگاه حضرت رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ به حضرت مسیح علیه السلام فرمود :

 

صفحه ۲۴

« ای روح الله ! من آمده ام که از وصی تو « شمعون » دخترش « ملیکه » را خواستگاری کنم . و با دست خود به سوی « ابومحمد » پسر نویسندۀ این نامه اشاره فرمود .

حضرت عیسی علیه السلام به سوی شمعون نگریست فرمود :

« ای شمعون ! شرف و فضیلت به سوی تو روی آورده است ، خاندان خود را با خاندان آل محمد پیوند بزن » . شمعون گفت : « اطاعت می کنم » .

در آن هنگام رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ بر فراز منبر تشریف بردند . خطبه ای ایراد فرمودند و مرا به همسری فرزند خویش درآوردند .

حضرت عیسی علیه السلام ، حواریون و فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ گواهان عقد بودند .

هنگامی که از این رؤیای طلایی بیدار شدم ، ترسیدم که اگر خواب را با پدر و پدربزرگم در میان بگذارم مرا بکشند ، و لذا آن را پوشیده داشتم و برای آنها بازگو نکردم . ولی سینه ام چنان از محبت « ابومحمد » آکنده شد که دیگر میل به خوراک را از دست دادم ، و به همین سبب سخت بیمار و رنجور شدم .

در شهرهای روم هیچ پزشکی باقی نماند جز این که پدربزرگم برای معالجۀ من فراخواند ولی نتیجه ای نداشت . چون پدربزرگم از معالجۀ من مأیوس شد از روی شفقت به من گفت :

 

صفحه ۲۵

« ای نور دیده ام آیا خواهش و آرزویی در دل داری؟ که در این دنیا برای تو فراهم کنم ؟ ».

گفتم : « پدرجان! درهای گشایش را به روی خود بسته می بینم ، ولی اگر فرمان دهی که از دست و پای اسیران مسلمانان که در زندان تو هستند بند و زنجیر بردارند و از شکنجۀ آنان دست نگه دارند و بر آنان منت نهاده فرمان آزادی آن ها را صادر کنی ، امیدوارم که حضرت مسیح علیه السلام و مادرش حضرت مریم علیهاالسلام سلامتی را به من ارزانی دارند ».

چون پدربزرگم خواسته ام را برآورد تلاش کردم که خود را سالم تر نشان دهم ، و اندکی خوراک تناول کردم ، پدربزرگم خوشحال شد و محبت بیشتری در مورد اسیران مبذول داشت .

دومین رؤیا

پس از گذشت چهارده شب از خواب نخستین ، در عالم رؤیا دیدم که سرور زنان دو جهان حضرت فاطمه علیهاالسلام درحالی که حضرت مریم علیهاالسلام و هزار تن از خدمتکاران بهشتی ایشان را همراهی می کردند ، به دیدار من تشریف فرما شدند .

حضرت مریم علیهاالسلام به من فرمود :

« این بانوی دو جهان ، و مادر شوهرت ابومحمد است» .

 

صفحه ۲۶

من به دامان حضرت فاطمه علیهاالسلام آویختم و گریستم ، و از این که ابومحمد به دیدار من نمی آید شکوه کردم .

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود :

« تا هنگامی که تو مشرک هستی پسرم ابومحمد به دیدار تو نخواهد آمد ، این خواهرم مریم دختر عمران است که از آیین تو به پیشگاه حضرت احدیت بیزاری می جوید . اکنون اگر خواهان خوشنودی خدا و مسیح و مریم علیهماالسلام هستی ، و اشتیاق دیدار ابومحمد را داری ، بگو : «اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمداً رسول الله » .

چون این دو گواهی را به زبان راندم ، حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به سینۀ خود چسباند و مرا دلشاد ساخت و فرمود : « از حالا انتظار دیدار ابومحمد را داشته باش ، من او را به نزد تو خواهم فرستاد » .

بیدار شدم و در انتظار دیدار ابومحمد ثانیه شماری می کردم و با خود می گفتم : « وه چقدر به دیدار ابومحمد اشتیاق دارم ».

شب بعد او را در خواب دیدم و به محضرشان عرض کردم : ای حبیب من ! پس از آن که در دلم جای گرفتی و دلم آکنده از مهر تو شد و در این راه جانم در معرض تلف قرار گرفت ، بر من جفا کردی و این مدت به دیدار من نیامدی » .

فرمود :

 

صفحه ۲۷

« تأخیر من در دیدار تو به سبب شرک تو بود و اکنون که به راستی اسلام آوردی ، همه شب به دیدار تو خواهم آمد ، تا روزی که خداوند در بیداری ما را به یکدیگر برساند ».

از آن شب تاکنون هیچ شبی مرا از دیدار خود محروم نساخته است .

شاهزاده و اسارت !

بِشر می گوید : به او گفتم : پس چگونه اسیر شدی ؟! گفت :

در یکی از شب ها « ابومحمد » در خواب به من فرمود :

« در همین ایام فلان روز پدربزرگت لشکری به جنگ مسلمانان گسیل می دارد ، خود نیز از پی لشکریان روان می شود ، تو هم به طور ناشناس و در لباس خدمتکاران همراه دیگر زن ها از فلان راه به آن ها بپیوند » .

من فرمان او را اطاعت کردم ، ناگاه پیشتازان مسلمانان بر ما تاختند ، من هم اسیر شدم ، بدون این که کسی تاکنون متوجه شده باشد که من نوۀ قیصر امپراطور روم هستم . جز تو ، که اکنون خودم برایت بازگو کردم .

کسی که من در سهم او قرار گرفتم ، چون از نام من پرسید ، نام خود را از او مکتوم داشتم و گفتم : « نرگس » ، گفت : آری از نام های کنیزان است .

 

صفحه ۲۸

بِشر می گوید : به او گفتم : عجیب است که شما رومی هستید و این چنین به لهجۀ عربی سخن می گویی !

گفت : آری ! پدربزرگم از شدت علاقه ای که به تعلیم و تربیت من داشت و مایل بود که آداب ملل و اقوام را یاد بگیرم ، به یکی از بانوانی که مترجم او بود دستور داد که هر روز بامدادان و شامگاهان به پیش من بیاید و به من عربی بیاموزد . و بدین گونه زبان عربی را فراگرفتم و زبانم به آن گویا شد » .

دختر قیصر در دودمان پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ

بشر می گوید : چون او را به سامرا و حضور مولایم ابوالحسن امام هادی علیه السلام بردم ، آن حضرت به او فرمود : « عزت اسلام ، ذلت مسیحیت ، و شرف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را چگونه یافتی؟ »

عرض کرد : « ای پسر رسول خدا ! چیزی را که شما از من به آن آگاه تر هستی چگونه به شما وصف کنم ؟» .

امام هادی علیه السلام فرمود : « می خواهم به تو پاداشی بدهم ، آیا ده هزار دینار طلا برای تو خوش تر است یا مژده ای که در آن شرف جاودانه است؟ » .

عرضه داشت : «مژدۀ فرزند برای من » .

فرمود :

 

صفحه ۲۹

« ابشری بولد یملک الدنیا شرقا و غرباً و یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا »(1)

؛

« مژده باد تو را به فرزندی که خاور و باختر گیتی را به ملک خویش درآورد و جهان را از عدل و داد آکنده سازد ، پس از آن که از ظلم و ستم آکنده باشد ».

نرجس خاتون علیهاالسلام پرسید : « پدر این مولود فرخنده کیست ؟ » .

فرمود : « همان که پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری کرد ».

پرسید : از حضرت مسیح علیه السلام و وصی او ؟

فرمود : آری ! حضرت مسیح علیه السلام و وصی او ، تو را به عقد چه کسی درآوردند؟

عرضه داشت : « فرزند گرامی شما ابومحمد علیه السلام ».

فرمود : او را می شناسی ؟

گفت : « چگونه نشناسم درحالی که از شبی که به دست بانوی بانوان جهان « حضرت زهرا علیهاالسلام » به شرف اسلام مشرف شده ام ، شبی نگذشته که به دیدار من نیامده باشد ».

 


1- . غیبت طوسی، ص 214؛ کمال الدین ، ج2، ص 423 ؛ دلائل الامامة، ص 495 ؛ و مناقب ابن شهر آشوب، ج4 ، ص 474 .
صفحه ۳۰
ملیکه در مکتب حکیمه علیهاالسلام

در آن هنگام حضرت هادی علیه السلام به خدمتکار خود « کافور » فرمودند : «خواهرم حکیمه را فراخوان ».

هنگامی که حکیمه به محضر امام هادی علیه السلام شرفیاب شد و به او فرمود : « ها هیه » ، «این همان بانوی معهود است ».

حکیمه خاتون مدتی بس طولانی او را در آغوش کشید و ابراز شادمانی فرمود .

آن گاه امام هادی علیه السلام فرمود : « ای دختر رسول خدا! او را به خانه خود ببر ، فرائض دینی و سنن اسلامی را به او بیاموز ، که او همسر ابومحمد ، و مادر حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف می باشد .(1)

 


1- . غیبت طوسی، ص 214-208 ؛ کمال الدین ، ج2، ص 423-417 ؛ دلائل الامامة، ص 496-490 ؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج4 ، ص 474-472 ؛ روضة الواعظین ، ج1 ، ص 255-252؛ اثبات الهداة ، ج 3 ، ص 365-363 و 408 و 409 ؛ بحارالانوار ، ج 51 ، ص 10-6 ؛ حلیة الابرار، ج5، ص 149-141؛ منتخب الانوارالمضیئه ، ص 60-51.