بانوی باران ، حضرت نرجس ، محمد قدسی

سرودۀ : شاعر دلباخته اهل البیت علیهم‌السلام 

استاد محمد قدسی (قدسی) 

از اصفهان

 

🌸بانوی باران ، حضرت نرجس🌸

  

باید شناخت نادره ی روزگار را 

یا برگزید آینه ی بی غبار را 

 

باید به چشم باز به خرمهره پشت کرد 

تا در  کف آوری  زر کامل عیار را 

 

باید  به سامرا سفری عاشقانه داشت 

باید بغل گرفت ضریح  نگار را 

 

باید نمازخواند در آن جا ، سپس ستود 

آن نوعروس حیدر دلدل سوار را 

 

باید به عجز گفت به خاتون سامرا 

بنما به ما زروی کرم جای یار را 

 

نرجس ، تویی که مادر باران رحمتی 

پژمرد گی پسند مکن نوبهار را 

 

داری تو عطر مهدی موعود و یافته است 

نرگس  به باغِ  بوی تو این  اعتبار را 

 

باد صبا به سامره هر صبح بگذرد 

تا مشکبار و تازه کند لاله زار را 

 

وقتی نهد به سامره ات  زائرت قدم 

بوسد ز فرط شوق و شعف آن مزار را 

 

سرداب را به حال و هوایت به برکشد 

مرهم نهد جراحت قلب فگار را 

 

دین مسیح را  تو به اسلام پل زدی 

دارد  مسیح از تو چنین افتخار را 

 

زهرا به خوابت آمد و دین بر تو عرضه کرد 

گنجت گرفت  این گهر شاهوار را 

 

اکسیر فاطمه به تو خورد و چو جنس خویش 

تحویل داد گوهر کامل  عیار را 

 

در جنگ اسیر می شدی وباورت نبود 

یابی قرارگاه دل بی  قرار را 

 

در بیت وحی آمدی از ملک روم  و کرد 

فیض ازل تمام برای تو کار را 

 

شمعون اگر چه جد تو باشد ولی توراست 

از دودمان فاطمه اصل و تبار را 

 

مهدی است یادگار پیمبر که مال توست 

پرورده است دامنت این یادگار را 

 

نور امام عسکری و نور ناب تو 

در هم تنید و کرد عیان آن نگار را 

 

همسر برای آن ولی  و مادر امام ، 

بودی کناره ، این دو یم  بی کنار را 

 

بهتر ز قرب  همنفسی با امام  چیست ؟ 

تو داشتی لیاقت این غمگسار را 

 

ظرف تو گشت لایق نور امامتش 

شامل شدی عنایت پروردگار را 

 

در بانوان  پرده نشین نیست چون تو کس ، 

داری مقام همسری  پرده دار را 

 

مهدی که خویش آینه ی  هر دو عالم است 

بیند عیان   در آینه ات کردگار را 

 

عالم فدای نام بلندش که با ظهور 

گلزار می کند به جهان خارزار را 

 

در عصر انتقام جهانی تو می نهی 

در دست پر عنایت او ذو الفقار را 

 

چون نوعروس تازه شود این جهان پیر 

در گوش خویش چون کند این گوشوار را 

 

ما را که هست سینه پر از شوق دیدنش 

دیدار کن میسر و بوس و کنار را 

 

از دیده ،  اشک ریزِ  غم مهدی تو ایم ، 

دیدار بخش دیده ی شب انتظار را 

 

تنها نه پشت ما چو فلک در غمش خمید 

چون ماببین شکسته  دلان صد  هزار را 

 

کج بختیم  به صبح ظهورش تو راست کن 

در هم شکن شب  فلک کج مدار را 

 

فرزند توست منبع فیض و ردیف کن 

در پیش او تو کار  من خاکسار را 

 

از حق برای ما   سفر اربعین  بخواه 

مارا نصیب کن سفر بی شمار را 

 

گرد گناه بر دل و اکنون شکسته وار 

در اشک چشم غوطه دهیم این  غبار را 

 

روز جزا شفیعه ی ما باش پیش حق ، 

خورشید کن، زلطف ، منِ ذرّه وار را 

 

«قدسی» ز جامتان چو بنوشید آب خضر 

آمو خت طرز  شعر ترآبدار را 

 

یک تکه شعر ریخت به پایت چو برگ سبز 

از در مران تو شاعر خدمت گزار را